تأملات

مشخصات بلاگ
تأملات

تأملات و دلنوشته‌های من (برهان)

مخاطبین محترم می‌توانید به کانال تلگرامی بنده نیز مراجعه نمائید.

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حیات انسانی» ثبت شده است

با تمام موشکافی‌ها و شرح و تفسیرها و با تمام تلاشهای موفقی که بشر برای درک ماهیتِ خود و رسیدن به کنه واقعیت هستی می‌کند... حقیقت هستی و حیات چنان مبهم و چنان دسترس ناپذیر می نماید که گویی هیچ چیز راجع به آن نمی‌دانیم. هیچ یک از این تحلیل‌ها و تلاشها ذره‌ای از شگفتی و عظمت آن نمی‌کاهد...

 

برو ای زاهد خودبین که ز چشم من و تو         راز این پرده نهان است و نهان خواهد بود

  • borhan


"زندگی" شاید (و البته یقینا) پیچیده ترین و اسرار آمیز ترین مفهوم است.

مفهومی است که هر کسی آنرا به شکلی تجربه می کند... مفهومی که بی نهایت مصداق منحصر بفرد دارد.

مفهومی است که تمام بیم و امیدها، تمام تلخی ها و شیرینی ها، تمام عشق و نفرت ها را در خود دارد.

مفهومی است که همه چیز در آن نهفته است. حکیمی می گفت: همه ی هستی با تمام عظمت و پیچیدگی هایش یک طرف، و پدیده ی حیات و زندگی هم یک طرف.

زندگی پدیده ای است از ما به ما نزدیکتر، ولی در عین حال گویی برای همه ی ما ناشناخته است.

چگونه باید زیست؟

انگار ما همه ی عمر و زندگی خویش را برای پاسخ به این سوال صرف می کنیم....

  • borhan

به یاد دارم بزرگی را که سخنی قریب بدین مضمون می‌گفت:


"وجود و ظهور حضرت مهدی علیه السلام ضرورتی نخواهد داشت، تا زمانیکه دین ضرورت پیدا نکند، و دین ضرورتی نخواهد داشت تا زمانیکه جهان اَبدی (آخرت) ضرورت پیدا نکند، و تا آن هنگام که ما فرزندان آدم معتقد به اصالت جهان مادی هستیم، جهان ابدی نیز ضرورتی نخواهد داشت..."


تا هنگامیکه تمام رغبت و تلاش آدمی ناشی از شوق اصالی به دنیا باشد، تا زمانیکه تمام اندیشه و عمل آدمی پیرامون بهره‌مندی هر چه بیشتر از مواهب مادّی باشد، تا زمانیکه عامل محرک ما آدمیان صرفا رسیدن به خوشی و آسایش دنیا باشد، تا زمانیکه بشر تمام زندگی و هدفِ حیات خویش را در چرخه‌ی میان مطبخ و مستراح و رختخواب دنبال می‌کند، تا زمانیکه آدمی نخواهد که از دنیای وهمیِ تاریکی که برای خویش ساخته است بیرون بیاید، تا زمانیکه آدمی در حیات طبیعی محض غوطه‌ور است، تا زمانیکه وی نتواند "خود" حقیقیِ خویش را از میان غوطه‌وری  و درهم تنیدگی در کشش‌های حیات طبیعی بیابد، تا زمانیکه وی خود را نیافته و نشناخته... هیچگاه توجه و شوق به ابدیّت و جهان باقی در او زنده نمی‌گردد و چنین موجود جاهل و خفته‌ای چه نیازی به "دین" دارد؟

و تا هنگامیکه دین برای ما ضرورتی پیدا نکند، وجود انسان کامل نیز هیچ معنا و ضرورتی پیدا نخواهد کرد...

و  "او" در انتظار این "ضرورت" است.

 

  • borhan