بسیاری از امور در زندگانی هستند که اگر آدمی اندکی زمام
اختیار خویش را در مورد آنها رها سازد، آن امور (افکار، توهمات، روزمرگیها،
سرگرمیها، ارتباطات انسانی، معاشرتها، آداب و رسوم، عادتها و...) آدمی را در
خود غرق خواهند نمود. فقط کافی است کمی از اهداف اصلی و توجه به امور مهم و حقایق
هستی غفلت بورزیم تا این امور تمام انسان را متوجه خویش سازند.
اگر این غفلت آگانه صورت بگیرد، یعنی خود آدمی به هر دلیلی
برای فرار از حقایق و فرار از توجه و تلاش پیرامون آنها، خویشتن را سرگرم آن امور
گرداند... که دیگر هیچ، هیچ مگو و مپرس... که اینگونه رفتار شایسته آدمی نیست. منظور ما آن
حالتی است که ناخواسته و در اثر غفلت روی میدهد. امور مهم و حقایق زندگی در حوزههای
مختلفی قرار دارند و انسان عاقل باید در مورد تمامی آنها اندیشه کند و تلاشهای
لازم را انجام دهد.
عمر (=تنها سرمایه آدمی) محدود و تنگ است، باید هر لحظه
آنرا غنیمت شمرد. این عمر دلبستنی نیست چراکه لحظهها از آن میکاهند. بزرگان از
وارستگان گفتهاند: برنامهریزی ضروری زندگیست... راست گفتهاند... برنامه برای
کسب معارف و علوم مورد نیاز، برنامه برای تربیت و تزکیه نفسِ سرکش، برنامه برای
امرار معاش، برنامه برای امور ضروری و روزمره زندگی...
باری همه این برنامهها و تلاشها باید امیدوارانه صورت
بگیرد. گفتهاند امید در زندگی بشر همانقدر اهمیت دارد که بال برای پرندگان. آری درست
است، قابل انکار نیست؛ ولیکن همواره باید در این امر تأمل نمود که این امید از کجا
سرچشمه میگیرد و برای چه هدفی ست.
عاقلان دانند که هیچ چیز شایسته امید بستن نیست مگر ذات پاک
باری تعالی. اوست وجود دهنده و هست کننده، اوست تدبیر کننده، حیات بخش، هدایت
کننده، اوست که معلول را بر علت تعلّق میبخشد و اوست که نتیجه را بر تلاش جاری میسازد.
امید بستن به غیرِ او، عین ناامیدی است.