اینگونه به نظر میرسد
که بخش قابل توجهی از ویژگیهای شخصیتی آدمیان(شامل اخلاق، سلیقهها، عادات مختلف،
گفتار و چگونگی آن و حتی طرز تفکر در امور گوناگون) از دوران کودکی و تحت تاثیر محیط
خانواده و شخصیت پدر و مادر شکل میگیرد. این مختصات شخصیتی در اکثر موارد بصورت
ناخودآگاه شکل گرفته و با رشدکردن و بالغ گشتن فرزندِ انسان، در وجود وی ثبوت مییابد.
پس از بلوغ، آدمی تواناییِ آنرا دارد که به خویشتن نگریسته و خود را
مطالعه کند و باید دانست که همین تواناییِ به خویشتن نگریستن، از شگفتیهای وجود
آدمی محسوب میگردد.
گفتهاند عاقل آنست که هیچگاه از نگاه به خود و مطالعه و بررسی خویش
غافل نگردد، نه مانند آنکس که همواره شیفتهی کرده و سخن خویش است. خود را رها
کردن و مطابق عادات و خصلتهای شکل یافته از دوران کودکی رفتار کردن؛ یا هضم شدن
در شرایط محیط پیرامونیِ زندگی، هیچگاه شایستهی نوع انسان نیست.
اگر خود را رها ساختن شایسته بودی، آنگاه دیگر عقل و اراده را چه معنا بودی؟!
چه عقلی است که به خویش نمینگرد(؟) این
عقل کدامین حقیقت را ادراک تواند کرد، حال آنکه از درک خویش عاجز است، یا آنرا
قابل اعتنا نمیداند! با این عقل به کدامین جهانبینی مطابق با واقع میتوان دست
یافت(؟)
پس باید دانست که مطالعه و نگاه به خویشتن ضروریِ
حیات آدمیست.
در خلال این امر مهم و این مطالعهی
درونی، بر ما روشن خواهد گشت که بسیاری از این خوی و خصلتها و عادات ما- که تا
امروز نسبت به آنها جاهل بودیم- مطابق خواستهی حق تعالی و اخلاق کریمانهی اولیای
او نیست. آری در ما رذائل بسیاریست که تا امروز از آنها آگاه نبودیم.
باری ممکن است نظر خود را به ریشه و چگونگی شکلگیری این رذائل معطوف
کنیم. برخی ریشه در دوران کودکی دارند، برخی ناشی از حب و بغضهای وهم آلود، برخی
به صورت ناخودآگاه از والدین به ما منتقل گشته و شاید برخی از آنها ریشه در حوادث
و پیشامدهای تلخ یا شیرین سالهای گذشته داشتهاند...
ولی بِدان آنچه بسی مهمتر است این است که تو امروز به وجود کژیها و
درشتیهایی که عارضِ هستیِ تُست پی بردهای.
حال باید آنها را از وجود خویش بزدایی، به امید آنکه الطاف باری تعالی
شامل حال تو گردد و وجودت را شایسته رسیدن به آن کمالی گرداند که در امکان و
انتظارت تست.
اگر در این مطالعه و سیر درونی به مواردی از فضائل و نیکیها در خویش
آگاه شدی، شکرگزار او باش و قدردان وجود پدر و مادرت.
بر فضائل بیافزا و از رذائل بکاه، آنقدر بکاه که هیچ ناپاکی و درشتی در
تو نماند و این کاریست بس ممکن. از ذات اقدسش بخواه و تمنا کن، به یقین دست او در
دست تست، آیا نمینگری؟
و به یاد آر آن سخن پاک عیسی بن مریم را که فرمود:
" آنکس که دوبار متولد نشود، به
ملکوت پروردگار اعلی وارد نگردد".
و اکنون دانستهای که تولد دوم تو، همان آغاز اصلاح و ساختن
اختیاری وجود خویش است.
تا نگردی پاکدل
چون جبرئیل گرچه گَنجی در نگُنجی در
جهان
دیوان شمس،جلالالدین
محمد بلخی