تأملات

مشخصات بلاگ
تأملات

تأملات و دلنوشته‌های من (برهان)

مخاطبین محترم می‌توانید به کانال تلگرامی بنده نیز مراجعه نمائید.


"زندگی" شاید (و البته یقینا) پیچیده ترین و اسرار آمیز ترین مفهوم است.

مفهومی است که هر کسی آنرا به شکلی تجربه می کند... مفهومی که بی نهایت مصداق منحصر بفرد دارد.

مفهومی است که تمام بیم و امیدها، تمام تلخی ها و شیرینی ها، تمام عشق و نفرت ها را در خود دارد.

مفهومی است که همه چیز در آن نهفته است. حکیمی می گفت: همه ی هستی با تمام عظمت و پیچیدگی هایش یک طرف، و پدیده ی حیات و زندگی هم یک طرف.

زندگی پدیده ای است از ما به ما نزدیکتر، ولی در عین حال گویی برای همه ی ما ناشناخته است.

چگونه باید زیست؟

انگار ما همه ی عمر و زندگی خویش را برای پاسخ به این سوال صرف می کنیم....

  • borhan

پند حکیم (97/1/25)


از ابونصر فارابی (ملقب به معلم دوم) نقل شده است که: از حکیمی پرسیدند بهترینِ موعظه‌ها چیست؟

گفت: با مردم عادی نباید زیاد نشست.

آنکه در پی رشد است باید مراقب باشد که با چه کسانی همنشین می‌شود.

نقل به مضمون از کتاب مراحل اخلاق در قرآن، از استاد جوادی آملی، فصل مربوط به زهد.
  • borhan

به یاد دارم بزرگی را که سخنی قریب بدین مضمون می‌گفت:


"وجود و ظهور حضرت مهدی علیه السلام ضرورتی نخواهد داشت، تا زمانیکه دین ضرورت پیدا نکند، و دین ضرورتی نخواهد داشت تا زمانیکه جهان اَبدی (آخرت) ضرورت پیدا نکند، و تا آن هنگام که ما فرزندان آدم معتقد به اصالت جهان مادی هستیم، جهان ابدی نیز ضرورتی نخواهد داشت..."


تا هنگامیکه تمام رغبت و تلاش آدمی ناشی از شوق اصالی به دنیا باشد، تا زمانیکه تمام اندیشه و عمل آدمی پیرامون بهره‌مندی هر چه بیشتر از مواهب مادّی باشد، تا زمانیکه عامل محرک ما آدمیان صرفا رسیدن به خوشی و آسایش دنیا باشد، تا زمانیکه بشر تمام زندگی و هدفِ حیات خویش را در چرخه‌ی میان مطبخ و مستراح و رختخواب دنبال می‌کند، تا زمانیکه آدمی نخواهد که از دنیای وهمیِ تاریکی که برای خویش ساخته است بیرون بیاید، تا زمانیکه آدمی در حیات طبیعی محض غوطه‌ور است، تا زمانیکه وی نتواند "خود" حقیقیِ خویش را از میان غوطه‌وری  و درهم تنیدگی در کشش‌های حیات طبیعی بیابد، تا زمانیکه وی خود را نیافته و نشناخته... هیچگاه توجه و شوق به ابدیّت و جهان باقی در او زنده نمی‌گردد و چنین موجود جاهل و خفته‌ای چه نیازی به "دین" دارد؟

و تا هنگامیکه دین برای ما ضرورتی پیدا نکند، وجود انسان کامل نیز هیچ معنا و ضرورتی پیدا نخواهد کرد...

و  "او" در انتظار این "ضرورت" است.

 

  • borhan

   

     اینگونه به نظر می‌رسد که بخش قابل توجهی از ویژگی‌های شخصیتی آدمیان(شامل اخلاق، سلیقه‌ها، عادات مختلف، گفتار و چگونگی آن و حتی طرز تفکر در امور گوناگون) از دوران کودکی و تحت تاثیر محیط خانواده و شخصیت پدر و مادر شکل می‌گیرد. این مختصات شخصیتی در اکثر موارد بصورت ناخودآگاه شکل گرفته و با رشدکردن و بالغ گشتن فرزندِ انسان، در وجود وی ثبوت می‌یابد.

پس از بلوغ، آدمی تواناییِ آنرا دارد که به خویشتن نگریسته و خود را مطالعه کند و باید دانست که همین تواناییِ به خویشتن نگریستن، از شگفتی‌های وجود آدمی محسوب می‌گردد.

گفته‌اند عاقل آنست که هیچگاه از نگاه به خود و مطالعه و بررسی خویش غافل نگردد، نه مانند آنکس که همواره شیفته‌ی کرده و سخن خویش است. خود را رها کردن و مطابق عادات و خصلت‌های شکل یافته از دوران کودکی رفتار کردن؛ یا هضم شدن در شرایط محیط پیرامونی‌ِ زندگی، هیچگاه شایسته‌ی نوع انسان نیست.

اگر خود را رها ساختن شایسته بودی، آنگاه دیگر عقل و اراده را چه معنا بودی؟!

چه عقلی است که به خویش نمی‌نگرد(؟) این عقل کدامین حقیقت را ادراک تواند کرد، حال آنکه از درک خویش عاجز است، یا آنرا قابل اعتنا نمی‌داند! با این عقل به کدامین جهان‌بینی مطابق با واقع می‌توان دست یافت(؟)

پس باید دانست که مطالعه و نگاه به خویشتن ضروریِ حیات آدمیست.

در خلال این امر مهم و این مطالعه‌ی درونی، بر ما روشن خواهد گشت که بسیاری از این خوی و خصلت‌ها و عادات ما- که تا امروز نسبت به آنها جاهل بودیم- مطابق خواسته‌ی حق تعالی و اخلاق کریمانه‌ی اولیای او نیست. آری در ما رذائل بسیاریست که تا امروز از آنها آگاه نبودیم.

باری ممکن است نظر خود را به ریشه و چگونگی شکل‌گیری این رذائل معطوف کنیم. برخی ریشه در دوران کودکی دارند، برخی ناشی از حب و بغض‌های وهم آلود، برخی به صورت ناخودآگاه از والدین به ما منتقل گشته و شاید برخی از آنها ریشه در حوادث و پیشامدهای تلخ یا شیرین سالهای گذشته داشته‌اند...

ولی بِدان آنچه بسی مهمتر است این است که تو امروز به وجود کژی‌ها و درشتی‌هایی که عارضِ هستیِ تُست پی برده‌ای.

حال باید آنها را از وجود خویش بزدایی، به امید آنکه الطاف باری تعالی شامل حال تو گردد و وجودت را شایسته رسیدن به آن کمالی گرداند که در امکان و انتظارت تست.

اگر در این مطالعه و سیر درونی به مواردی از فضائل و نیکی‌ها در خویش آگاه شدی، شکرگزار او باش و قدردان وجود پدر و مادرت.

بر فضائل بیافزا و از رذائل بکاه، آنقدر بکاه که هیچ ناپاکی و درشتی در تو نماند و این کاریست بس ممکن. از ذات اقدسش بخواه و تمنا کن، به یقین دست او در دست تست، آیا نمی‌نگری؟

 و به یاد آر آن سخن پاک عیسی بن مریم را که فرمود:

" آنکس که دوبار متولد نشود، به ملکوت پروردگار اعلی وارد نگردد".

و اکنون دانسته‌ای که تولد دوم تو، همان آغاز اصلاح و ساختن اختیاری وجود خویش است.

تا نگردی پاکدل چون جبرئیل       گرچه گَنجی در نگُنجی در جهان

                                                                        دیوان شمس،جلال‌الدین محمد بلخی

  • borhan

ایکاش خود به آنچه می‌گفتم عمل می‌کردم.

                     گر آنها که گفتمی کردمی           نکو سیرت و پارسا بودمی

  • borhan

اگر از کسی رفتاری نادرست دیدی، اگر کسی سخن درشتی گفت، اگر کسی رأی و نظر نادرست ابراز نمود، بر آن صبر کن. صبری زیبا. همانگونه که او همواره بر نادرستی‌ها ، زشتی‌ها و درشتی‌های رفتار و کردار و گفتار و افکار تو صبر نموده است. از همین رو گفته‌اند: "هیچگاه به خاطر چند خطای کوچک، یک رابطه‌ی حقیقی را فصل نکنید، هیچکس بی‌عیب نیست، و در انتها فقط مهربانی است که همواره باقیست و از همه چیز برتر است".

  • borhan

تا اخلاق آدمی اصلاح نگردد، وی آدم نگردد، و تا زمانی که وی آدم نگردد تحصیل علم و حکمت بی‌فایده است.

  • borhan

انسانها رفته رفته پیر و فرسوده می‌گردند، گذر عمر تن آدمی را رنجور و بیمار می‌گرداند، آنچه گذر زمان آنرا آفتی نمی‌رساند حقیقت عقل انسان است!

عقل در زمان و مکان نمی‌گنجد و پیر و جوان نمی‌شناسد.

اگر هر لحظه از عمر را در توسعه و تعمیق عقل صرف نکنیم، در این صورت زندگانی چه حاصلی خواهد داشت؟

  • borhan

زندگانی شوخی نیست؛ باید زحمت کشید؛ کار جوهره‌ی آدمیست، علم بهای جان آدمیست؛ ابر و باد و مه و خورشید و فلک بیهوده تلاش ننموده و نمی‌کنند.. باید کار کرد، تلاش علمی و عملی هر دو لازمه‌ی زندگیست...

تو آن تلاشی که از دستت برمی‌آید و می‌دانی صحیح است، انجام بده... نتیجه را به ذاتِ پاکِ باری تعالی واگذار نما؛ به او امیدوار و خوش‌گمان باش، همانگونه که او همواره امیدوار و خوش‌گمان به توست.

در افعال و اعمال و کردار و گفتار و خیال و اندیشه‌ی خویش نظر کن، تا توجه و نظر نکنی و آنها را مراقبت ننمایی، امیدی به اصلاح آنها نیست! و اگر آنها اصلاح نگردند، حقیقتِ وجودیِ تو هیچگاه به آن کمال که در امکان و انتظارِ توست نزدیک نخواهد شد، بلکه حرکت نیز نخواهد کرد تا چه رسد به رسیدن و شدن!

رخت بَربَند و بِرس در کاروان               آدمی چون کشتی است و بادبان

تا کِی آرَد باد را آن بادران...

 

  • borhan

با تمام ناگفته‌ها از اندرون و تمامِ شوقی که برای به قلم آوردن آنها دارم، باز هم گاهی نوشتن برایم بسیار مشکل است؛ نمی‌دانم... گویی صفحه ضمیر آدمی گاهی (در مورد من شاید بیشتر اوقات) غبارآلود است و پیوند قلم و ضمیر اندرونی گسسته و یا سست گردیده است. باید توجه کرد... باید به زبان آورد.... باید به قلم آورد...

آدمی مخفی ست در زیر زبان           این زبان پرده ست بر درگاه جان

  • borhan